روز بزرگداشت شهریار
بزرگداشت شعر و ادب فارسی 27 شهریور 1404؛ شعر ویژه امروز
به مناسبت ۲۷ شهریور، روز شعر و ادب فارسی، با بزرگداشت شهریار، همراه با متن شعرهای احساسی استاد شهریار برای امروز را در این مطلب دریافت کنید.

پر بازدید
شعر و ادب فارسی، از دیرباز آیینهی فرهنگ، تاریخ و احساسات مردم ایران بوده است. هر بیت شعر و هر سطر نثر، حامل زیباییهای بیانتها و خرد و حکمت نسلهاست. بزرگداشت شعر و ادب فارسی، فرصتی است برای یادآوری تأثیر شگرف این گنجینهی ادبی در شکلگیری هویت ملی و تقویت روح هنرپروری در جامعه. امروز با گرامیداشت این میراث ارزشمند، هم به گذشته مینگریم و هم الهام بخش آیندهای روشن برای هنر و ادب ایرانی هستیم.
روز شعر و ادب فارسی
روز شعر و ادب فارسی مصادف است با بیست و هفتم شهریور ماه، سالروز درگذشت استاد شهریار، شاعر معاصر ایرانی. این روز با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، به عنوان روز ملی شعر و ادب فارسی نامگذاری شده است.
متن شعرهای استاد شهریار
سخن ، بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟
نفس ، بى تو کجا ناى دمیدن دارد
علت کورى. یعقوب نبى معلوم است
شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد….
**********************************
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی
***********************************
آمدی جانمٖ به قــربانت صفا آورده ای
درد بی درمان قـلـبـم را دوا آورده ای
با خودم گفتم ملک ایام هجران شد تمام
آمدی خوش آمدی جانی مرا آورده ای
**********************************
باز کن نغمه جانسوزی از آن ساز امشب
تا کنی عقده اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من می گوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
مرغ دل در قفس سینه من می نالد
بلبل ساز ترا دیده هم آواز امشب
زیر هر پرده ساز تو هزاران راز است
بیم آنست که از پرده فتد راز امشب
گرد شمع رخت ای شوخ من سوخته جان
پر چو پروانه کنم باز به پرواز امشب
**************************************
تار و پودم تو بگو
با دل تنها
چه کنم…؟!
**************************************
آنجاکه به عشاق دهی درد محبت
دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن
*************************************
دل با امید وصل به جان خواست درد عشق
آن روز درد عشق چنین بی دوا نبود
*************************************
در وصل هم ز عشق تو ای گل در آتشم
عاشق نمی شوی که ببینی چه می کشم
با عقل آب عشق به یک جو نمی رود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
***********************************
از نسیم سـحر آموختم و شعله ی شمع
رسم شوریدگی و شیوه ی شیدائی را
صبح سرمی کشد از پشت درختان خورشید
تا تماشا کند این بزم تماشـائی را
***********************************
خرد و زیبا بودی و زلف پریشان تو بود
از کتاب عشق اوراق سیاه فال من
*********************************
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
************************************
ارسال نظر